١۳ آبان تنها یک روز اعتراض گسترده علیه رژیم اسلامی نبود. یک نقطه عطف بود. در این روز مردم بار دیگر رژیم اسلامی را در یکی از مهمترین روزهای اصلی حیات ننگین اش٬ روز اشغال سفارت آمریکا٬ به مصاف طلبیدند. تسلیم عربده کشی ها و تهدیدهای اوباش سرکوبگرش نشدند. فریاد زدند٬ اعتراض کردند. عکسهای خامنه ای را از تابلو اعلانات بزیر کشیدند٬ زیر پا لگد مال کردند و فریاد مرگ بر سران رژیم اسلامی به شعارهای اصلی اعتراضات جامعه تبدیل شد. رژیم اسلامی در ١۳ آبان یک بار دیگر از مردم بپاخواسته شکست خورد. سیاست کور ضد آمریکایی گری اش که یک رکن اصلی جنبش ارتجاعی اسلام سیاسی است بطور همه جانبه ای به چالش کشیده شد. جامعه در ١۳ آبان شاهد عزم و تلاش گسترده برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی بود .
اما این واقعیت تنها دست آورد اعتراض مردم سرنگونی طلب در این روز نبود. ١۳ آبان در عین حال روز شکست جریان اصلاح طلب سبز حکومتی در کنترل و مهار اعتراضات مردم در چهارچوب قانون اساسی رژیم اسلامی بود. وعده داده بودند که ١۳ آبان را "با سکوت" برگزار خواهند کرد. از مردم خواسته بودند تا "چسب سکوت سبز" بر دهان خود زنند. فریاد نزنند. شعار ندهند. به نیروهای انتظامی و سرکوبگران خود "گل دهند"! اما نتوانستند. شکست خوردند. نتوانستند جلوی فریادهای اعتراضی مردم را بگیرند. نتوانستند از جاری شدن شعارها و فریادهای "نه" به حکومت اسلامی و مرگ بر سران حاکم رژیم اسلامی جلوگیری کنند. برعکس ١۳ آبان به یک روز بیاد ماندنی در اعتراضات جامعه در سرنگونی رژیم اسلامی تبدیل شد. اکنون بر هر کودن سیاسی ای روشن شده است که این مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی به میدان آمده اند. هدفشان اصلاح و تعدیل رژیم اسلامی نیست. خواهان نابودی و سرنگونی تمامیت آن هستند. سرنگونی رژیم به محور خواستها و مطالبات جامعه علیه رژیم اسلامی تبدیل شد. ١۳ آبان برای این جریانات هم یک روز شکست بود .
رویدادهای ١۳ آبان جریانات اصلاح طلب سبز را به وحشت و تکاپو و تقلا انداخت. بخشهای مختلف این جنبش ارتجاعی به چاره جویی بمنظور مقابله با جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم برخواسته اند. هرکدامشان به فراخور حال زار خود رهنمودی میدهند. تئوریها و نقطه نظرات ارتجاعی در این راستا بسیارند. از موسوی و کروبی و خاتمی گرفته تا نیروهای دون پایه ترشان هرکدام راهکارهایی را ارائه میدهند. مستاصل و درمانده اند. بیان گسترده شعارهای "ساختار شکنانه" در اعتراضات جامعه لرزه بر اندام این جریان هم انداخته است .
به این مجموعه باید پرداخت. اما پیش از پرداختن به این مجموعه نقطه نظرات ارتجاعی در تلاش برای کنترل و مهار اعتراضات مردم ابتدائا باید بر تمایز و تفاوت "جنبش سبز" و "جنبش سرنگونی توده های مردم" در جامعه تاکید کرد .
"جنبش سبز"٬ "جنبش سرنگونی "
جریانات اصلاح طلب حکومتی٬ دوم خردادیهای سابق٬ کهنه خط امامیها٬ جریانات رنگارنگ اپوزیسیون پرو رژیم٬ بخشهای وسیعی از ناسیونالیسم پرو غربی جملگی تلاش میکنند که اعتراضات مردم بپاخواسته علیه رژیم اسلامی را "جنبش سبز مردم" تعریف کنند. این نامگذاری و تبیین در عین حال بخشی از تلاش برای به بند کشیدن اعتراضات مردم سرنگونی طلب در چهارچوبهای ارتجاعی یک جناح از رژیم اسلامی و کلا جریان اصلاح طلب حکومتی است. در حقیقت به درجه ای که این جریانات بتوانند این تبئین خود را بر اعتراضات مردم حاکم کنند به همان میزان هم توانسته اند افق و چهارچوبهای سیاست خود را بر مبارزات مردم حقنه کنند. به همین اعتبار یک رکن مهم پیشبرد مبارزات سرنگونی طلبانه توده های مردم و هدایت و سازماندهی آن تلاش برای جدا کردن این جنبش از زیر دست و بال جریانات اصلاح طلب سبز حکومتی است.
واقعیت این است که "جنبش سبز" به معنای اخص آن یک جنبش ارتجاعی و اسلامی است. همانطور که جنبش دوم خرداد یک جنبش ارتجاعی و تلاشی برای اصلاح هیولای حکومت اسلامی در جامعه بود. به این اعتبار "جنبش سبز" هم جنس جنبش دوم خرداد است. این جنبشی است که هدفش٬ همانطور که موسوی و کروبی و خاتمی و امثالهم بارها اعلام کرده اند٬ تعدیل و اصلاح رژیم اسلامی است٬ "جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر" بیان محتوا و جوهر این جنبش است. تعدیل و حفظ رژیم اسلامی از مبانی اصلی "جنبش سبز" است. این یک جنبش ارتجاعی است. رهبران آن حکومتی اند. هدفش نیز اصلاح حکومت است. اصلاح رژیم بمنظور تامین شرایط بقاء و حفظ آن. این جنبش یک حرکتی اعتراض جدید است که با شدت گیری اعتراضات مردم و تشدید شکافهای درونی رژیم اسلامی و تلاش جناح راست برای حذف و قلع و قمع همدستان سابق خود٬ خود را سازمان داده است. عناصر و نیروهای تشکیل دهنده آن اما همان جریانات سابق دوم خردادی و پیش از آن خط امامی هستند .
این جریان هم مانند٬ جریان ارتجاعی دوم خرداد که همواره اعتراضات مردم در آن دوران را گوشه هایی از جنبش "اصلاح طلبی" و تلاشی برای ایجاد "جامعه مدنی" قلمداد میکرد٬ کودنانه تلاش میکند که اعتراضات توده های مردم را در چهارچوب و اهداف ارتجاعی خود تعریف کند. این تبیین در آن زمان هم جزیی از تلاش برای حاکم کردن چهارچوبهای فکری – سیاسی یک جنبش ارتجاعی بر حرکت اعتراضی و سرنگونی طلبانه توده مردم در جامعه بود. امروز هم همان است .
اما آیا وجود و حضور کم و بیش گسترده رنگ سبز در اعتراضات جامعه نشان ادعاهای جریانات اصلاح طلب حکومتی نیست؟ در پاسخ و بمنظور پی بردن به حقیقت سیاسی جامعه باید به چند مولفه اساسی اشاره کرد. ایران یک جامعه اختناق زده و اسلام زده است. رژیم اسلامی هر نوع ابراز وجود مستقل را به شدت و وحشیانه سرکوب میکند. برای درک حقایق سیاسی جامعه باید نگاهی به اعماق انداخت و تحولات را از فرای رویدادها در سطح و ظاهر بررسی کرد. در غیر اینصورت هر بررسی سیاسی به نتایج پوچ و غیر واقعی منتج خواهد شد .
١ - در درجه اول به این واقعیت باید اذعان کرد که شکافهای درونی رژیم اسلامی ناشی از اعتراضات سرنگونی طلبانه موجود در جامعه است. اگر اعتراضی نبود٬ اگر مردمی برای بزیر کشیدن این رژیم درگیر تلاشی شبانه روزانه نبودند٬ در غیر این صورت چهارچوب جدالها و کشمکشهای رژیم اسلامی هم مضمونی و شکل دیگری بخود میگرفت. جنگ جناحها انعکاس و واکنشی به چگونگی مقابله با این جنبش عظیم توده ای در جامعه است .
۲ - مردم از شکافهای درون رژیم اسلامی استفاده میکنند. اما نه بمنظور پیشبرد اهداف یک جناح از رژیم در مقابله با جناح دیگر. بلکه برای تعمیق شکافهای رژیم و سوق دادن کلیت آن به سوی لبه پرتگاه. سیاست "موسوی بهانه است هدف کل نظام است"٬ بیان روشن چنین تاکتیک اجتماعی است. هر تبئینی که مردم را به دنباله روان یک جناح و یا بدتر به دنباله روان هر دو جناح حکومت تقسیم میکند٬ یک ارزیابی غیر واقعی٬ سطحی و کودنانه است. در عین حال هر گونه فراخوان به مردم برای استفاده و اتکاء بر جناحی از رژیم از سوی جریانات سیاسی یک حرکت ارتجاعی است. عدم خواست رژیم اسلامی بزرگترین حقیقت سیاسی جامعه ایران است .
۳ - تجربیات تاکنونی اعتراضات نشان داده است که با تغییر توازن قوای سیاسی جامعه شعارها و مطالباتی که بیانگر خواست واقعی مردم است به جلوی صحنه آمده است. صحت این حکم یکبار دیگر در اعتراضات اخیر جامعه به اثبات رسید. همانطور که شعارها و فریادهای سرنگونی طلبانه در صدر اعتراضات جامعه قرار گرفت٬ این حرکت در ادامه خودش نیز "چوبدستی های اولیه" و "پوسته ظاهری" خود را به کناری خواهد زد .
جنبش سبز یک جنبش ارتجاعی و از جنس جنبش دوم خرداد است. اما حرکت اعتراضی مردم یک جنبش عظیم توده ای و برای سرنگونی رژیم اسلامی است .
شعارهای "ساختار شکنانه"٬ هراس اصلاح طلبان
اعتراضات ١۳ آبان این جریانات را به تکاپویی ارتجاعی انداخته است. تزها و نظرات برای مقابله با جنبش سرنگونی طلبانه گسترده و همه جانبه و مضحک اند. میگویند :
"شعارهای تند باعث شکافتن جنبش و فروکش آن میشود "
"شعارهایی که ناظر بر تغییر نظام است و حرکاتی چون پاره کردن و لگدمال کردن تصویر رهبر جمهوری اسلامی که همین معنا را تداعی میکند، در چارچوب رهبری - هرچند بگوییم نمادین - موسوی، خاتمی و کروبی قرار نمیگیرد. سخن بر سر تحمیل خواست های جنبش به حاکمیت است نه بزیر کشیدن حاکمان ."
"شعارهای تند فقط سرکوب را شدیدتر و دامنه مشارکت را محدود تر میکند ."
"شعارهای تند باعث گسست بخشی از جنبش سبز با نماد ها یا رهبری آن میگردد "
"آیا چهره نگران خاتمی را در فردای بیست و یک تیر هفتاد وهشت بخاطر دارید؟ خروج دانشجویان از دانشگاه و سردادن شعارهای تند علیه جمهوری اسلامی، جز هراس سران اصلاح طلب از جنبش های خیابانی چه دستاوردی داشت؟ "
"شعارهای تند به انسجام طرفداران سرکوب کمک خواهد کرد "
"بسیاری بر این نظرند که حکومت عمدا تلاش کرده است جنبش سبز را رادیکالیزه کند تا با فراغ بال بیشتری به سرکوب آن بپردازد. این دید به خصوص در بین نیروهای اصلاحطلب که از شعارهای ساختار شکن احساس نگرانی میکنند شیوع بیشتری دارد ."
"رادیکالیزه شدن جنبش سبز البته با کاهش نسبی نیروهای تظاهر کننده در خیابانها همراه شده است. بسیاری بر آنند که این کاهش معلول رادیکالیزه شدن جنبش و پراکندگی عناصری است که خواهان تغییرات اصلاحی در درون حاکمیت هستند و با شعارهای ساختارشکن همراه نمیشوند "
"برخی جريانات به فکر مطالبات حداکثری خود و طرح شعارهايی خارج از وسع جنبش سبز هستند که زمينههای آسيبرساندن به جنبش سبز را فراهم میکنند ."
"محمد خاتمی شعارهای تند را عکس العملی در مقابل سیاست های حاکمیت خواند "
این اراجیف قبل از آنکه بیان واقعیتی باشد٬ نشان تمایلات ارتجاعی و هراس و وحشت این جریانات از حرکت توده های مردم بپاخواسته است. به چند تز اساسی در این چهارچوب باید اشاره کرد :
"توطئه جناح راست "
بعضا مستقیم و بعضا تلویحا میگویند که برجسته شدن شعارهای سرنگونی طلبانه در این اعتراضات محصول تلاش و تقلای عناصری از جناح راست است. وقیحانه اعلام میکنند که طراحان این شعارها در اعتراضات "عناصر" جناح راست و پرووکاتورهای سیاسی هستند. معتقدند که جناح راست میکوشد تا بدینوسیله زمینه های سرکوب اعتراضات جامعه را فراهم کند .
این یک ترفند ارتجاعی و بخشی از پروژه ارتجاعی مقابله با جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم توسط رهبری جنبش سبز است. معلوم نیست چگونه "عناصری" معدود از جناح راست توانسته اند این شعارها را علیرغم میل و خواست جامعه به فریاد اعتراضی مردم تبدیل کنند؟ اگر این افراد دارای چنین قابلیتی هستند چرا نتوانسته اند همین مردم را به تکرار شعارهایی در دفاع از خامنه ای و سایر اوباش حکومت اسلامی جلب کنند؟
میگویند که طرح این خواستها "بهانه های" لازم برای سرکوب اعتراضات جامعه را توسط جناح راست فراهم میکند. در پاسخ به این اراجیف باید گفت: رژیم اسلامی سی سال است که میکشد٬ سی سال است که زندان و شکنجه و سرکوب میکند. سرکوب عنصر تشکیل دهنده و عامل بقای این رژیم ارتجاعی است. خود این جریانات سالها از عناصر اصلی سرکوبگر رژیم اسلامی بوده اند. این رژیم بدون سرکوب همه جانبه و گسترده دو روز هم دوام نمی آورد. حکومت اسلامی مترادف سرکوب و کشتار و سنگسار و اعدام است. رژیم اسلامی برای سرکوب اعتراضات جامعه بهانه ای لازم ندارد. این رژیم تا بن استخوان ارتجاعی و ضد نفس زندگی و خوشی و شادی و انسانیت است .
واقعیت این است که شعارها معمولا بیان فشرده و خلاصه شده مطالبات و اعتراضات در جامعه هستند. هر جنبشی را میتوان با شعارها و مطالبات معینی بازشناخت. هیچ شعاری چنانچه زمینه های سیاسی آن در جامعه موجود نباشد٬ نمیتواند توده ای و اجتماعی شود. سرنگونی طلبی یک داده موجود و غیر قابل انکار در جامعه است. از نقطه نظر مردم و جامعه به گرهی ترین حلقه اعتراضات جامعه تبدیل شده است. اگر در پس هر اعتراضی ما شاهد جاری شدن این شعارها هستیم٬ نشان این واقعیت است که جامعه وارد دوره ای از تحولات سیاسی شده است که مساله اصلی این دوره تعیین تکلیف با رژیم حاکم است. جامعه اکنون وارد دوره ای از تحولات انقلابی شده است .
"واکنشی به سرکوبگری جناح حاکم "
یک محور دیگر تبلیغاتی این جریانات بر این استوار شده است که گویا گسترش شعارهای سرنگونی طلبانه واکنشی به سرکوبگری جناح حاکم است. قائم به ذات نیست. واکنش است. بیان خواست واقعی توده های مردم نیست. فرض اول این عوامفریبی ها این است که مردم خواستار سرنگونی رژیم اسلامی نیستند. و وحشیگری جناح حاکم موجب طرح شعارهای رادیکال و سرنگونی طلبانه در این اعتراضات شده است. گویا اگر رژیم اعتراضات را سرکوب نکند٬ جامعه نیز به شعارهای سرنگونی طلبانه و "ساختار شکنانه" روی نخواهد آورد .
در پاسخ به چند مساله باید اشاره کرد. سرنگونی طلبی یک واکنش و یا عارضه نسبت به سیاست رژیم و چگونگی مواجهه مردم با آن نیست. سرنگونى سیاست و روشی در قبال کلیت و نفس وجودی رژیم اسلامی است. خواست عمیق و پایه ای اکثریت عظیم توده های مردم است. رکن دیگر این تز ارتجاعی این است که گویا اگر رژیم سرکوب نکند٬ این جریانات ارتجاعی قادر خواهند شد تا اعتراضات مردم را کنترل و مهار کنند و آن را در چهارچوب قوانین اساسی رژیم اسلامی به بند بکشند. این تبلیغات بیش از هر چیز نشاندهنده توهم و یا عوامفریبی این جریان به مبانی حاکمیت رژیم اسلامی است. اینگونه وانمود میکنند که رژیم اسلامی بدون سرکوب قادر به دوام است٬ و مردم با آن به سازش میرسند. گویا نقطه سازشی طلایی میان مردم و رژیم اسلامی وجود دارد و کلید آن نیز در دست جریانات اصلاح طلب حکومتی است. همانطور که تاکید شد٬ رژیم اسلامی غیر سرکوبگر یک غیر ممکن ریاضی است. پدیده ای ناموجود و ناشناخته است. سرکوبگری جزیی از فلسفه وجودی و ذاتی رژیم اسلامی است .
"رادیکالیسم عامل تفرقه و پراکندگی "
یک جنبه دیگر این تبلیغات ارتجاعی تلاش برای مخرب نشان دادن تاثیر و عملکرد شعارهای سرنگونی طلبانه در اعتراضات مردم است. گسترش این شعارها را عاملی در جهت "تفرقه" و "پراکندگی" در این جنبش میدانند. به واقعیتی اشاره میکنند. منظور از تفرقه در این تبلیغات اساسا دوری و فرار جریانات اصلاح طلب و رژیمی از اعتراضات سرنگونی طلبانه و ناامید شدن آنها از کنترل و مهار این اعتراضات است. و این عملکرد را باید به فال نیک گرفت. واقعیت این است که طرح شعارهای سرنگونی طلبانه در اعتراضات جامعه نه عاملی در جهت پراکندگی بلکه عنصر انسجام دهنده و متحد کننده اعتراضات است. این اصلی ترین شعار و مطالبه سلبی در جامعه است. خواست بنیادی و اولیه مردمی است که خواهان جامعه ای آزاد و برابر و مرفه هستند. قرار گرفتن شعارهای سرنگونی طلبی در راس اعتراضات جامعه در عین حال که چسب اتحاد اردوی سرنگونی طلبی در جامعه است در همان حال عاملی جهت ایزوله کردن و انزوای جریانات ارتجاعی سبز حکومتی است. این نشان پیشرفت جنبش ماست .
"مدیریت جنبش "
اما جوهر و خلاصه کلام این تبلیغات و تصورات ارتجاعی اصلاح طلبان سبز حکومتی را محمد خاتمی بیان کرده است: میگوید: "کاش حاکمیت می گفت آقای موسوی بیا به صحنه و این جنبش را مدیریت کن که جنبش از مسیر خودش منحرف نشود. نه اینکه این همه محدودیت ایجاد شود و این حجم ناسزا گفته شود." عجب حاکمیتی؟! از قرار پاره سنگی فضایی به مغز این سید خندان اصابت کرده است. هذیان گویی هم بالاخره حدی دارد. اما چه انتظاری میتوان داشت. این آقا یک رهبر جنبش اصلاح طلبان سبز حکومتی است که کل این جنبش اکنون در فاز رو در رویی آشکارتر با جنبش سرنگونی قرار گرفته است .
در خاتمه
اعتراضات ١۳ آبان یک نقطه عطف در تاریخ مبارزات جامعه بود. این اعتراضات جنبش توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی را گامها به جلو سوق داد. ما این وضعیت را پیش بینی کرده بودیم و به استقبال آن رفتیم. ما از ابتدا اعلام کرده بودیم که این جنبشی برای اصلاح و تعدیل رژیم اسلامی نیست. ما اعلام کرده بودیم که این مردم آزادی میخواهند٬ برابری میخواهند٬ رفاه میخواهند و سرنگونی تمامیت رژیم اسلامی پیش شرط تحقق این خواستهای پایه ای و دیرینه توده های عظیم مردم است. این جنبش تاکنون گامهای بلندی به جلو برداشته است. برای پیشروی باید تشکل و سازمان یابد٬ باید رهبری واقعی خود را به جلوی صحنه روانه کند. جنبش سرنگونی برای پیروزی نیازمند متشکل کردن توده های کارگر و زنان و جوانان در ارگانهای حزبی و توده ای خودشان است. بدون شکل دادن به تشکلهای توده ای در محیط کار و تولید و مراکز آموزشى و محلات٬ جنبش سرنگونی طلبانه نمیتواند به اهداف خود دست پیدا کند. بدون قرار گرفتن حزب رهبری کننده٬ حزبی با مختصات و ویژگی های حزب اتحاد کمونیسم کارگری٬ حزبی برای سازماندهی قیام و فرود آوردن ضربه نهایی٬ مبارزات مردم به پیروزی مطلوب نخواهد رسید. پیشروی و پیروزی در گرو انتخاب چپ و کمونیسم کارگری توسط مردم است . *